کیانکیان، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

پسری با آینده روشن

دریا

بالاخره پسرم برای اولین بار دریا رو دید  . اولش فکر میکردم وقتی اون همه آب رو ببینه ذوق میکنه و باید با چه مکافاتی از آب جداش کنیم ولی پسرم فقط به ماسه ها چسپیده بود و با  ماسه ها بازی میکرد .البته چون ساحل خلوت بود و کسی آب بازی و یا شنا نمیکرد شاید پسرم هم درکی از دریا نداشت .حالا ایشالا تابستون که بردمش مطمئنم که مثل باباش از تو آب بیرون نمی یاد :)) مسافرت خوبی بود .فکر میکنم به پسرم هم خوش گذشت خصوصا که با دختر خاله همسالش هم بود .هر چند پسرم به پسرهای بزرگتر از خودش بیشتر علاقه نشون میده :|
1 آذر 1397

ادامه بیماری

در ادامه پست قبل  مجبور شدم آمپول پسرم رو بزنم چون واقعا نفس کشیدن براش سخت شده بود .ترسیدم وقتی دیدم از خواب بیدار شده و نمیتونه نفس بکشه و قرمز میشه .فوری دوباره رسوندمش درمونگاه و گفت آمپولش رو بزن .منم بردمش تزریقات و زدم .خیلی سریع خوب شد .حداقل صداش و تنفسش خیلی خیلی بهتر شد .تبش هم قطع شد .این دکتر میگفت خروسک گرفته پسرت .نمیدونم خروسک چیه و از کجا میاد ولی تعجب کردم که آخه چطوری آخه ؟ خلاصه این روزا پسرم فقط دارو میخوره .اشتهاش رو کامل از دست داده و توی طول روز نهایت یه ذره غذا بخوره یا نه .خیلی براش ناراحتم .بچه ام همینجوری داره وزن کم میکنه .بعضیا میگن چشمش زدن .بعیدم نیست .حیف شده پسرم والا . ...
10 مرداد 1397

دکتر هم دکترای قدیم

دو روزی میشه پسرم تب کرده و صداش گرفته و بدجوری سینه اش خز خز میکنه .دیشب از بس تبش شدید شده بود ترسیدم و فوری نصفه شبی خودمون رو به درمونگاه رسوندیم .دکتر جوونی نشسته بود بهش توضیح دادم که پسرم دو روزه تب کرده و امشب تبش شدید شده .گفتم بهش که استامینوفن دادم تا حالا و تقریبا یک ساعت پیش شربت سرماخوردگی کودکان رو بهش 3 سی سی دادم  .دکتر فقط با دستگاه داخل گوشاش رو نگاه کرد وشروع کرد به نوشتن .جالب اینه که اصلا دست به بچه نزد که ببینه تبش چقده .هممون خوب میدونم حس مادرانه همیشه مسائل رو دو برابر میکنه . یعنی تب خیلی شدید  از نظر یک مادر خیلی خیلی متفاوته تا نظر یک دکتر .یه دکتر خوب باید اول بچه رو چک کنه ببینه واقعا تبش بالا هست یا ...
7 مرداد 1397

شورت آموزشی

پسرم روز به روز داره بزرگ میشه .اینو هر بار که بهش نگاه میکنم درک میکنم .هر بار که بیرون میبرمش میگن حتما براش اسپند دود کن .و ما هم دود میکنیم و صدقه میدیم .چند وقتیه به فکر افتادم براش شورت آموزشی بگیرم تا دیگه پوشک نکنمش .حس میکنم دیگه میتونه خبر بده برا کثیف کاریهاش .البته صندلی که براش گرفتم رو اصلا استفاده نکرد .فقط لگن صندلی رو که باید توش جیش یا پی پی میکرد  روی سرش میزاره و کلی میخنده .براش اسباب بازی شده تا یه وسیله ی کاربردی .منم اصرار و اجباری براش ندارم . باید براش کتاب و مداد رنگی و خیلی چیزای دیگه هم بخرم ولی خب کمی فراموش کار هستم و همیشه یادم میره . نمیدونم بچه های هم سن و سال پسرم چطوری هستن .با اینکه خواهر ز...
9 تير 1397

اولین روز اداری پسرم

این روزا بدجور درگیر کارم هستم جوری که دیشب تا ساعت یازده و نیم شب اداره بودم .دلم برا بچه ام میسوخت. توی طول روز فقط یه ساعت پیشم بوده .هر بار هم که ازش جدا شدم با گریه بوده .ولی خب نمیشد کاری کرد .دیشب که برای اولین بار آوردمش اداره پیش خودم .گفتم ببینه مامانش بی دلیل اونو تنها نمیزاره .خوب بود چون به خاطر همون بچه ام موافقت کردن که زودتر برم وگرنه احتمالا باید تا ساعت 1 نصف شب اونجا میموندم . بچه ام چه ذوقی کرده بود .تا ساعت 1 شب باهام بازی میکرد و من از بس خسته بودم دیگه به زور خوابوندمش .
1 تير 1397

لوس بازیهای بچه گانه

در پست قبلی گفتم که واکسن یک سال و نیمگی پسرم رو زدیم .امروز شرح حال این سه روز پای واکسن خورده رو مینویسم . اولش که همه چی خوب بود و به گفته مامانم پسرم راه میرفت و بازی می کرد تا این که بعد از سه چهار ساعتی کم کم پای پسرم شروع ک رد به درد گرفتن و به قول پسرم جیژه شد .اذیت شد .تب کرد ولی خدا رو شکر اونقد شدید نبود و با استامینوفن تقریبا به صورت کامل مدیریت شد . ولی خب پسرم همش دراز کشیده بود و هر چی بهش نزدیک میشدیم گریه میکرد و میگفت جیژه  امروز روز سوم واکسنشه و مامانم میگه داره راه میره خدا رو شکر .دیگه ترسش ریخته ایشالا .تو این دو روز اینقده خودش رو لوس کرده برامون که چی بگم .ولی خب بچه است دیگه .کل قشنگیش به همین لوس کردن...
31 خرداد 1397

واکسن کیان جوون رو زدیم

امروز واکسن یک سال و نیمگی پسرم رو زدیم .باید سه روز قبل میزدیم ولی خب خورد به تعطیلی و امروز رفتیم زدیم . تو پاس شیرم میخواستم ببرمش .برا همین زود بیدار شدم و آماده شدم و خدا رو شکر پسرم هم از خواب خودش بیدار شد (فداش بشم ) با باباش بردیمش درومونگاه . اون خانومی که همیشه بود و کارهای پسرم رو انجام میداد نبود .به جاش یه خانوم دیگه بود .قد و وزن و دور سر رو گرفت که خدا رو شکر گفت عالیه .تو اسباب کشی که سال قبل داشتیم کارت واکسن پسرم رو گم کرده بودم . هر چی هم گشتم پیداش نکردم .اینقده منو ترسوندن که پسرت رو ثبت نام مدرسه نمیکنن و فلان و بهمان .هر چی به درمونگاه هم گفتم که یکی دیگه بدین گفتن نداریم و باید بری از زایشگاه بگیری .منم نمیرفتم .و...
29 خرداد 1397